در یک میهمانی همدیگر را دیدیم. انصافاً وحید مرد جذابی است. من از او خوشم آمده بود و وقتی به طرفم آمد و از من خواست تا شماره تلفنم را به او بدهم قبول کردم، مدتی گذشت و وحید به من گفت که میخواهد به خواستگاریم بیاید، من هم قبول کردم چون عاشقش شده بودم. نمیدانستم آن چیزی که از وحید میدانم واقعیت رفتار و اخلاقش نیست و در موردش اشتباه میکنم. خانواده من معتقد بودند وحید خیلی سنش کم است و پسر جوانی در این سن نمیتواند یک زندگی را اداره کند، اما وقتی اصرار مرا برای این ازدواج دیدند، موافقت کردند. خانواده وحید هم همینطور. چون بعد از ازدواج بود که من متوجه شدم وحید قبلاً با دختران زیادی دوست بوده و به همین خاطر وقتی صحبت از ازدواج کرد، خانوادهاش خیلی زود راضی شدند تا دیگر وحید دست از کارهایش بردارد، هر چند میدانستند ازدواج برای او خیلی زود است اما حاضر شدند همه امکانات را فراهم کنند. آخر او فقط 20 سال سن داشت...
رضا صومی - وکیل پایه یک دادگستری