من تازه 24 ساله شدهام. 4 سال قبل زمانی که منشی یک شرکت بودم با احسان آشنا شدم. او هم ویزیتور بود و هر هفته به شرکت ما میآمد. ما آنجا با هم آشنا شدیم و سرانجام احسان از من خواستگاری کرد. وقتی رابطه ما ادامه پیدا کرد و احساس کردم عاشق احسان هستم موضوع خواستگاری را با خانوادهام مطرح کردم و بالاخره هم او به خانه ما آمد. من شرایط بسیار سختی داشتم و پدرم به راحتی به من اجازه ازدواج را نمیداد. وقتی احسان را دید گفت فرد مناسبی برای ازدواج نیست و به من گفت هر طور شده اجازه نمیدهد من با احسان ازدواج کنم. وقتی موضوع را به احسان گفتم دیگر اصراری به این ازدواج نداشت اما من آنقدر عاشق شده بودم که میخواستم هر طوری شده احسان را در زندگیام نگه دارم ...
رضا صومی - وکیل پایه یک دادگستری