رحيم نوبهار
چكيده
اين مقاله به روش مطالعه تحليلى به بررسى اهداف مجازاتهاى اسلامى در سه جرم جنسى مستوجب حد (زنا، لواط و مساحقه) پرداخته است. با كنكاش در مواردى همچون مبناى جرم انگارى، نظام حاكم بر ادله اثبات و بررسى عوامل سقوط مجازات در اين جرايم روشن می شود كه آموزه هاى اسلامى به رغم تاكيد فراوان بر قبح ذاتى اين اعمال و اثبات مسؤوليت اخلاقى براى مرتكبان آن، بر تستر و پوشيدن اين جرايم و جلوگيرى از اثبات آنها اصرار می ورزد. در مجازات نيز تاكيد اصلى بر اصلاح مرتكبان و نادم شدن آنهاست; با اين حال، اهدافى همچون بازدارندگى عمومى و خصوصى، اجراى عدالت و حتى ارضاى خاطر بزه ديدگان نيز از نظر دور نمانده است.
درآمد
مباحث فلسفه حقوق، بخش مهم وحساس اين رشته از دانش را تشكيل می دهد. به گواهى تاريخ، طرح اين مباحث هم مايه رشد و شكوفايى اين دانش بوده و هم تحولات اجتماعى مهمى را در پى داشته است. به گفته «دل وكيو» آثار فيلسوفان حقوق همواره با پيشرفتهاى بزرگ مدنيت همراه بوده است .
بحث درباره اهداف مجازاتها بخشى از مباحث مربوط به فلسفه حقوق در عرصه حقوق كيفرى است. سخن گفتن از اهداف مجازاتها در هر نظام حقوقى از آن رو كه در نهايت به تبيين بخش قابل توجهى از سياست كيفرى آن نظام می انجامد، از اهميت ويژه اى برخوردار است; چه هرگاه نهادهاى دست اندركار مجازات بدانند مقصود از كيفر چيست، آن را متناسب با فوايد اجتماعى و فرديش به كار می بندند و در نتيجه، امكان تحقق عدالت كيفرى بيشتر می شود. تبيين اهداف مجازاتها همچنين روحيه تمكين نسبت به قانون را در بزهكارانى كه به كيفر می رسند، افزايش می دهد; وقتى بزهكاران بدانند قواى عمومى حاكم، آنها را براى تحقق مصلحتهايى در رابطه با خود آنها يا جامعه به كيفر می رساند، مجازات را آسانتر پذيرا می شوند و براى گريز از آن كمتر اصرار می كنند.
بحث درباره اهداف مجازاتها در خصوص جرايم جنسى از اهميت مضاعفى برخوردار است; از آن رو كه با مبحث مهم خالتحاكميت در حوزه رفتار خصوصى افراد ارتباط دارد. در حقيقتبه دليل اين كه بسيارى از جرايم جنسى بطور پنهانى انجام مىگيرد، تلاش براى كشف و اثبات آنها با كنكاش و جستجو در امور شهروندان ارتباط پيدا مىكند. شهروندان معمولا مايل نيستند حاكميت در حوزه امور شخصى وپنهانى آنها دخالت كند. كم نيستند حكومتهايى كه به دليل دخالت افراطى در حوزه رفتار خصوصى شهروندان، مقبوليت عمومى خود را از دست داده و با بحران مشروعيت مواجه شده يا به گرداب سقوط فرورفتهاند. فراگير بودن برخى از مصاديق جرايم جنسى مانند زنا و بطور كلى نقش مؤثرى كه گسترش اين دسته از جرايم در تباهى و نابودى يك جامعه دارد نيز بر اهميت آن مىافزايد. گواه اهميت اين جرايم آن است كه از دير باز تاكنون فصلى از قوانين كشورهاى مختلف به بحث درباره اين دسته از جرايم پرداخته است. حتى پس از انقلاب كبير فرانسه و گسترش آزاديهاى فردى با آن كه بسيارى از كشورها در راستاى محدود ساختن جرايم جنسى تلاش كردهاند، اما هنوز هم فصلى از قوانين كشورهاى گوناگون به بحث درباره اين جرايم مىپردازد.
در حقوق كيفرى اسلام، وجود قواعد و مقررات خاص در زمينه جرايم عفافى، ضرورت تبيين اهداف مجازاتها در اين دسته از جرايم را دوچندان مىكند. مثلا با آن كه آموزههاى اسلامى به طور كلى بر حفظ عفت و پاكدامنى فراوان تاكيد مىنمايد، اما در زمينه كشف و اثبات جرم جنسى حساسيت چندانى به چشم نمىخورد، اغلب جرايم عفافى بدون شاكى خصوصى، قابل پيگيرى و تحقيقات نيست. ضمن اين كه نظام حاكم بر ادله اثبات در اغلب اين جرايم به گونهاى طراحى شده كه اثبات جرم در شرايط عادى محال مىنمايد. اين در حالى است كه در حقوق عرفى «جرم» پديدهاى است كه قواى عمومى حاكم همه توان خودرا براى كشف آن به كار مىگيرند. اين رويكرد شريعت نيازمند به مطالعهاى جدا از مطالعه اهداف مجازاتها در ديگر جرايم است.
1- تبيين موضوع بحث
مقصود از «اهداف مجازات» امورى است كه كيفر به منظور دستيابى به آن پيش بينى و اجرا مىشود. در ادبيات حقوقى براى بيان اين مفهوم از اصطلاح «فلسفه مجازات (4) »هم استفاده مىشود. بسيارى از نويسندگان حقوق كيفرى در غرب، نام تمام يك كتاب يا بخشى از آن را كه به تحليل و توجيه پديده مجازات پرداخته، به همين نام نامگذارى كردهاند (5) .
مقصود از اهداف مجازات، تنها چيزى نيست كه فقيهان در اصطلاح آن را «علتحكم» مىنامند; بلكه بحث درباره حكمت احكام را نيز در برمىگيرد; بحث درباره حكمت مجازات از نظر اهميتبه پايه بحث از علت مجازات نمىرسد; اما پى بردن به حكمت مجازات از آن رو كه ديدگاه قانونگذار را روشن مىسازد سودمنداست.
بحث درباره اهداف مجازاتها را نبايد با بحث درباره مبانى جرم انگارى يكى انگاشت. هرچند چون مجازات نوعى ضمانت اجرا براى تحقق همان مصلحتى است كه جرم انگارى با توجه به آن صورت گرفته، كيفر به نوعى برآورنده همان هدفى خواهد بود كه در جرم انگارى مورد توجه قرار گرفته است. با اين همه، ويژگيها و آثار متفاوت و حتى متضادى كه در انواع مجازاتها وجود دارد به ما امكان مىدهد تا بتوانيم اهداف مجازات را از مبناى جرم انگارى تمييز دهيم.
مقصود از مجازاتهايى كه در اين نوشتار مورد بررسى قرار مىگيرد كيفرهاى قانونى يا قراردادى است; يعنى مجازاتهايى مانند تازيانه و قطع دست كه اسلام آنها را ضمانت اجراى مادى براى برخى از جرايم قرار داده است. بنابراين اهداف كيفرهاى تكوينى، كيفرهايى كه نماد خشم خداوند نسبتبه مردم و جامعههاى گناهكار است و نيز كيفرهاى اخروى مورد بررسى قرار نمىگيرد. هر چند آن مجازاتها نيز اهداف مخصوص به خود را دارند.
مقصود از «جرايم جنسى (6) »معناى عامى است كه ارتباطات جنسى طبيعى يا غير طبيعى مانند زنا، لواط، همجنس بازى، جريحهدار كردن حياى جنسى ديگرى مانند بازى كردن با آلت جنسى او، تعرض به عفت و حياى ديگران مانند بيرون آوردن آلت تناسلى نزد آنان و حتى ارتكاب عمل جنسى مشروع در حضور ديگران را در برمىگيرد. (7) اين دسته از جرايم در فقه سنتى شيعه يا سنى با اين عنوان مورد بحث قرار نگرفته است، بلكه احكام و مقررات مربوط به مصاديق آن مانند «زنا» و «لواط» در كتاب الحدود بطور موردى ذكر شده است. بنابراين، اصطلاح ياده شده بيشتر اصطلاحى حقوقى است تا فقهى.
مقصود از جرايم مستوجب حد، جرايمى است كه در كتاب و سنت مجازات ثابتى براى آن پيش بينى شده است. گرچه اهداف مجازات در اين دسته از جرايم با اهداف مجازاتها در جرايم جنسى مستوجب تعزير كاملا مغاير نيست، اما تنوع جرايم جنسى مستوجب تعزير و نيز تغاير اصول وقواعد حاكم بر اين دو دسته جرايم ايجاب مىكند كه بطور جداگانه مورد بررسى قرار گيرند.
به رغم محاسنى كه در مجازاتهاى ثابت وجود دارد درباره اين تقسيم بندى سنتى و اصولا پيش بينى مجازاتهاى ثابتبراى جرايم، ترديدهايى هم مطرح شده است. از جمله اين كه هدف از مجازات بسته به شرايط و اوضاع و احوال جامعه تغيير مىكند، بنابراين مجازاتهاى كاملا ثابت چگونه اهداف متغير را برآورده خواهد ساخت؟ اگر فرض شود شكل و قالب اجراى حدود نتواند اهداف تشريع آن را برآورده سازد، چه راهكارى براى حل مشكل وجود دارد؟ برخى با طرح نظريه موسمى بودن مقررات كيفرى اسلام و گروهى با برداشتهاى مبتنى بر هرمنوتيك از متون كيفرى و دستهاى با توسعه دادن اختيارات حاكم اسلامى در چند و چون اجراى حدود تلاش كردهاند به اين گونه ايرادها پاسخ گويند. (8) اما نوشتار حاضر با قطع نظر از مباحث فوق اهداف مجازاتها در جرايم جنسى مستوجب حد را بر پايه تشريع اولى آنها بررسى نموده است.
2 - راههاى پى بردن به اهداف مجازاتها
پيش از بحث درباره اهداف مجازاتها بايد ديد چگونه مىتوان به اهداف مجازاتها در يك نظام حقوقى پى برد؟
از جمله راههاى پىبردن به اهداف مجازاتها در هر نظام حقوقى تصريحات قانونگذار است. تصريح قانونگذار به اهداف خود در متن قانون يا مقدمه آن مىتواند بيانگر اهداف قانونگذار و از جمله اهداف مجازاتها باشد. ولى قانونگذاران معمولا از اين شيوه استفاده نمىكنند. افلاطون اين پديده را نقصى در قانونگذارى ارزيابى نموده است (9) .البته براى پى بردن به هدف واقعى قانونگذار - در نظامهاى حقوق عرفى - نبايد به تصريحات او بسنده كرد; زيرا ممكن است چيزى به عنوان هدف مطرح شده باشد، اما در عمل - خواسته يا ناخواسته - بخشهاى مختلف نظام حقوقى به گونهاى طراحى شده باشد كه چيزى مغاير و حتى متضاد با اهداف پيش بينى شده، تحقق يابد. از اين رو براى پى بردن به اهداف قانونگذار، تاكيد اصلى بايد بر مطالعه تحليلى و نسبتسنجى ميان اجزاى مختلف نظام حقوقى باشد.
شناخت اهداف كلى و كلان يك نظام حقوقى نيز ما را در شناسايى اهداف مجازاتها در آن نظام كمك مىكند. معمولا در يك نظام حقوقى واحد، اجزا و بخشهاى گوناگون مكمل يكديگرند و همگى برآورده ساختن يك هدف را دنبال مىكنند. بنابراين، شناخت مقاصد كلى يك آيين، مكتب يا نظام حقوقى و نيز پى بردن به ديدگاه قانونگذار در زمينه «اصالت فرد» يا «اصالت جامعه» در شناخت اهداف مجازاتها مؤثر است. مثلا در نظامهاى استبدادى كه فرد يا طبقه حاكم همواره در صدد نمايش اقتدار خويش به مردم است، از اجراى مجازاتها هم در همين راستا استفاده مىشود. از همين رو وجود مجازاتهاى خشن، لازمه طبيعى نظامهاى اقتدارگرا است (10) ،حال آن كه در نظامهاى الهى كه هدف، سعادت انسان و هدايت او است، مجازاتها عمدتا به هدف اصلاح بزهكاران و بازسازى آنها اجرا مىشود. از همين رو جز در مواردى كه كيان جامعه آسيب ببيند اصرارى براجراى كيفرهاى خشن نيست.
مطالعه در شيوه اجراى مجازاتها نيز مىتواند تا اندازهاى اهداف مجازاتها را براى ما روشن سازد. مثلا تاكيد بر اجراى مجازاتها به صورت آشكار و علنى گوياى آن است كه قانونگذار بر نقش ترذيلى و بازدارندگى كيفر تاكيد دارد، حال آن كه اجراى كيفرهاى ملايم و پنهانى نشان از آن دارد كه قانونگذار به بازپرورى مجرم توجه بيشترى دارد.
دقت در موارد سقوط مجازاتها نيز گوياى اهداف مجازاتها است; مثلا از سقوط كيفر با رضايت زيانديده از جرم مىتوان فهميد كه قانونگذار در جعل كيفر، جبران خسارت وارد بر مجنىعليه و ارضاى خاطر آزرده او را در نظر داشته است. همچنين سقوط كيفر يا تخفيف آن در اثر توبه و پشيمانى بزهكار نشانگر اين است كه قانونگذار به اصلاح بزهكار مىانديشد.
قائل شدن به مرور زمان كيفرى يعنى اين كه پس از گذشت مدت زمان مشخصى، تعقيب جرم و اجراى حكم كيفرى قطعى موقوف شود گوياى آن است كه قانونگذار اجراى كيفر را برآورنده هدف مورد نظر خود نمىداند; حال يا به علت اين كه غالبا بزهكاران پس از گذشت زمان طولانى از ارتكاب بزه پشيمان مىشوند، يا از آن رو كه باگذشت زمان، خاطره تلخى كه از وقوع جرم در اذهان جامعه نقش مىبندد از بين مىرود، يا به دليل مراعات نظم و مصلحتى ديگر. (11)
در عمل چه بسا ممكن است ميان مصلحت ناشى از اجراى مجازات با مصالح ديگر تزاحم پيدا شود. دقت در احكام قانونگذار در موارد تزاحم و اين كه او تا چه اندازه بر اجراى مجازاتها اصرار مىورزد و در چه مواردى از اجراى آن چشم مىپوشد به خوبى نمايانگر نگرش قانونگذار به مجازات و اهداف آن است. بر پايه روايت مشهور و معتبرى كه شيعه و سنى آن را نقل كردهاند اميرالمؤمنين عليه السلام در سرزمينهاى غيراسلامى از اجراى حد بر بزهكاران مسلمان خوددارى مىكرد، از آن رو كه مبادا به كيفر رسانيدن آنها سبب شود تا به دشمن پناه برند و در سرزمين آنان ماوى گزينند. (12) تحليل اين رفتار امام علىعليه السلام به ما مىآموزد كه هرگاه اجراى مجازات - با همه اهميتى كه دارد- چنين مفسدهاى را به همراه داشته باشد بايد از آن چشمپوشى كرد. همچنان كه در دوران ما برخى از فقيهان بر پايه همين گونه مصلحتسنجيها اجراى مجازات «رجم» را روا نمىدارند، از آن رو كه اجراى اين مجازات موجب پيدايش نوعى تنفر و انزجار نسبتبه مقررات اسلامى در افكار عمومى است. (13)
دقت در شيوه رويارويى قانونگذار با پديده تكرار جرم ما را به فهم اهداف مجازاتها رهنمون مىشود. معمولا قانونگذاران در مواجهه با تكرار كنندگان جرم به تشديد مجازات روى مىآورند، اين كه در موارد تكرار جرم، سير صعودى تشديد مجازاتها چگونه طى مىشود از جهتى نمايانگر اهداف مجازاتها است.
مطالعه در نظام حاكم برادله اثبات جرايم هم بطور مستقيم و هم به لحاظ ارتباطى كه با جرم انگارى پيدا مىكند با فهم اهداف مجازاتها مرتبط است. فرض كنيم قانونگذار، رفتارى را تنها در صورتى كه گواهان قابل توجهى بر وقوع آن شهادت دهند قابل كيفر بداند. از اين رويكرد مىتوان چنين استنباط كرد كه حساسيت قانونگذار بيشتر ناظر به آشكاربودن آن عمل و رفتار ضد اجتماعى و رابطه آن با جامعه و نظم عمومى است و نه مفسده و بدى ذاتى آن.
3- مجازاتهاى مقرر براى جرايم جنسى مستوجب حد
بر پايه نظريه مشهور در ميان فقيهان شيعى از ميان جرايم جنسى، تنها چهار جرم زنا، لواط، مساحقه (همجنس بازى زنان با اندام تناسلى) و قوادى (14) از جرايم مستوجب حد و ديگر جرايم جنسى، تعزيرى است. با اين حال حدى دانستن بزه قوادى قابل ترديد به نظر مىرسد.
بنابر نظريه مشهور، كيفر مرد قواد هفتاد و پنج تازيانه و يك سال تبعيد همراه با تراشيدن سر مرتكب و تشهير او است، اما زن قواد تنها به هفتاد و پنج تازيانه محكوم مىشود. (15) در مورد اين كه آيا قواد با ارتكاب جرم براى اولين بار تبعيد مىشود يا در مرتبه دوم; ميان فقيهان اختلاف نظر وجود دارد. برخى همچون شيخ مفيد، كيفر تبعيد را براى كسى كه در مرتبه دوم مرتكب اين عمل شود مقرر نمودهاند. (16) امام خمينى قدس سره بعيد ندانسته است كه تبعيد قواد بسته به نظر حاكم باشد. (17) مخير نمودن قاضى در تبعيد بزهكار براى يك دوره زمانى متغير، از ويژگيهاى كيفر تعزيرى است.
مطالعه متون فقهى اهل سنت نشان مىدهد كه آنان قوادى را از جرايم مستوجب حد نمىدانند. با بررسى بسيارى از كتابهاى فقهى آنان به اين مساله برخورد نكرديم. سيد مرتضى مىگويد: «در اين باره، مستقيم يا غيرمستقيم چيزى از فقهاى عامه نشنيدهايم.» (18)
درباره كيفر اين بزه تنها روايت عبداللهبنسنان را در دست داريم (19) .با قطع نظر از ضعف سند اين روايت، گرچه در گفتار سائل آمده است كه حد قواد چيست؟ ولى در پاسخ امام عليه السلام براى مجازات قواد، تعبير «حد» به كار برده نشده است; و تنها با استناد به اين كه در پرسش راوى در مورد مجازات قواد، واژه حد به كار رفته، نمىتوان كيفر ذكر شده را حد دانست، بويژه اين كه استعمال واژه حد در معنايى اعم از حد و تعزير چندان هم نادر نيست.
آنچه باور ياد شده را تقويت مىكند اين است كه در روايتياد شده از تراشيدن سر قواد و تشهير او سخنى به ميان نيامده، اما بر پايه نظريه مشهور قواد بايد اين مجازات را نيز تحمل كند. ضمن اين كه ميزان تبعيد نيز در روايت تعيين نشده و اين خود دليل بر تعزيرى بودن اين مجازات است.
افزون بر اين همه، طبع اين بزه با تعيين كيفرى صد در صد ثابتبراى همه موارد آن سازگار نيست; فرض كنيم كسى تنها يك زن و مرد را بطور نامشروع گرد هم آورده است و ديگرى با فراهم نمودن مكانى مجهز و يا حتى بدون آن صدها مرد و زن را بطور نامشروع گرد هم آورده است؟ چگونه مىتوان گفت: عدالت، تعيين كيفرى يكسان براى اين هر دو را برمىتابد؟ به گمان نگارنده با توجه به آنچه گذشت قوادى را بايد از جرايم مستوجب تعزير دانست. ترديد در حد بودن مجازات قوادى، سابقه هم دارد; از جمله فقيهانى كه معتقد استحدى بودن بزه قوادى دليل روشنى ندارد محقق اردبيلى است (20) .
بنابراين تنها از اهداف مجازاتها در سه جرم زنا، لواط و مساحقه سخن خواهيم گفت.
ابتدا مجازاتهايى را كه براى هر يك از سه جرم پيش بينى شده مورد مطالعه قرار مىدهيم:
1-3 - كيفر زنا: نظريه مشهور در ميان مفسران و فقيهان اين است كه در آغاز پيدايش اسلام، زن زناكار را تا هنگام مرگ در خانه حبس مىكردند. يعنى همان حكمى كه در آيه پانزدهم از سوره نساء آمده است. بر پايه برخى از نقلها اين مجازات در دوران جاهليت نيز در مورد زنان اجرا مىشد. (21) پس از آن، آيه دوم سوره نور اين حكم را نسخ كرده است. آيه ياد شده كيفر صد تازيانه را براى مرد و زن زناكار پيش بينى نموده است. پس از نزول اين آيه، پيامبرصلى الله عليه وآله مرد و زن زناكارى را كه محصن نبودند صد تازيانه مىزد و زناكار محصن را رجم مىنمود. مقصود از محصن كسى است كه امكان آميزش جنسى با همسر دايمى خود را داشته باشد. اين همان نظريه مشهور در ميان فقيهان شيعه و سنى است. (22)
كيفر رجم همواره مخالفانى هم داشته است، خوارج به كلى رجم را انكار مىكنند (23) .يكى از نويسندگان معاصر هم با استناد به اين كه حد رجم در قرآن مجيد نيامده احتمال داده است كه كيفر زانى در هر حال همان صد تازيانه است; نهايت اين كه رجم كيفيت مشددهاى است كه در مواردى مىتوان آن را اعمال نمود. (24)
بنابر نظريه مشهور، مرد زناكار غير محصن افزون بر تحمل صد تازيانه به تراشيدن سر و تبعيد به مدت يك سال از شهرى كه در آن مرتكب جرم شده، محكوم مىشود; (25) اما برخى از فقيهان مانند شيخ طوسى اين مجازات تكميلى را مربوط به موردى دانستهاند كه زانى غير محصن، متاهل باشد، اما هنوز با همسر خود آميزش نكرده باشد. (26)
گروهى ديگر از فقيهان و مفسران بر آنند كه سر تراشيدن و تبعيد، مجازاتى تعزيرى است كه اختيار اجرا يا عدم اجراى آن با حاكم است. (27) تغييراتى كه در شيوه اجراى تبعيد زناكاران صورت گرفته، تعزيرى بودن آن را تاييد مىكند. گفته شده اميرالمؤمنينعليه السلام در دورانى پس از آن كه صد تازيانه به زانى غير محصن مىزد او را تبعيد مىكرد، اما پس از مدتى به دليل پيامدهايى كه اين كار داشتبزهكاران را حبس مىنمود. (28)
بر پايه نظريه مشهور، حد زنا در چهار مورد اعدام است:
1- زنا با محارم نسبى
2- زنا با زن پدر كه موجب قتل زانى است.
3- زناى غير مسلمان با مسلمان كه موجب قتل زانى است
4- زناى به عنف و اكراه كه موجب قتل زانى اكراهكننده است. (29) با اين حال برخى روايات گوياى آن است كه مرتكب زناى به عنف و زناى با محارم را يك ضربه شمشير مىزنند، خواه زنده بماند يا بميرد. (30) در موارد ياد شده تفاوتى ميان جوان و غيرجوان و محصن و غير محصن نيست، جز اين كه برخى مانند ابن ادريس معتقدند هرگاه زانى محصن باشد ابتدا تازيانه زده مىشود و سپس او را مىكشند. (31)
علاوه بر مجازاتهاى ياد شده پارهاى از محدوديتها نيز براى زناكاران پيشبينى شده; مثلا درباره ازدواج با زناكار برخى با استناد به آيه سوم سوره نور معتقدند هرگاه زناكار همچنان قصد ارتكاب اين عمل زشت را دارد و قصد توبه ندارد نمىتواند با مؤمنان پاكدامن ازدواج كند. (32) همچنين زنا با زن شوهردار يا حتى زنى كه در عده رجعيه باشد باعث مىشود كه آن زن و مرد هيچگاه نتوانند بطور قانونى و شرعى با هم ازدواج كنند. (33)
عدم انتساب فرزند متولد از زنا به پدر و مادر طبيعى وى را نيز مىتوان نوعى كيفر ارزيابى كرد. همچنان كه محروميت فرزند ناشى از زنا از بسيارى از حقوق و مزاياى اجتماعى چه بسا داراى اثر پيشگيرى از وقوع اين جرم باشد. در شرايط طبيعى، توجه زن و مرد به پيدايش فرزندى كه از بسيارى از حقوق محروم خواهد بود از ارتكاب زنا پيشگيرى مىنمايد. از ديرباز تا كنون بسيارى از قوانين، چنين محدوديتهايى را براى فرزندان نامشروع قائل شدهاند. (34)
نكتهاى كه در مقررات اسلامى پيرامون كيفردهى به جرم «زنا» به خوبى مراعات شده، رعايت تساوى مرد و زن و عدم جانبدارى از مرد است; اين در حالى است كه بسيارى از قوانين ملتها در گذشته و حال در تعيين كيفر براى جرم زنا به گونهاى از مرد طرفدارى كرده است. (35) قوانين اسلام برعكس در مواردى با رعايت طبيعت زن، مجازات سبكترى براى او پيشبينى نموده است; چنان كه مجازات تبعيد را براى زانيه غير محصن پيشبينى نكرده است.
2-3 - كيفر لواط: نظريه معروف و مشهور ميان شيعه و سنى آن است كه كيفر «لواط» در قرآن مجيد ذكر نشده است. با اين حال برخى از فقيهان و مفسران آيه شانزدهم از سوره نساء را ناظر به بيان مجازات لواط دانستهاند. آيه ياد شده مىفرمايد:
«واللذان ياتيانها منكم فآذوهما فان تابا واصلحا فاعرضوا عنهما ان الله كان توابا رحيما»
«و آن دو تن را كه مرتكب فاحشه شدهاند آزار دهيد، پس اگر توبه كنند و به صلاح روى آورند از آزارشان دستبرداريد; زيرا خداوند توبهپذير و مهربان است.»
ابومسلم مفسر و گروهى از فقيهان اهل عراق اين آيه را ناظر به كيفر لواط دانستهاند. (36) بر اين پايه، لواط از جرايم مستوجب تعزير خواهد بود.
بنابر نظريه مشهور بلكه اجماعى فقيهان شيعى، مجازات لواط هرگاه همراه با آميزش جنسى باشد اعدام است و در صورتى كه تنها همراه با تفخيذ و مانند آن باشد صد تازيانه است. (37) هر چند در اين باره، رواياتى هم وجود دارد كه گوياى آن است كه حد لواط همچون حد زنا است. گفته شده تنها شيخ مفيد در «المقنع» و شيخ صدوق در «الفقيه» به مضمون اين روايات فتوا دادهاند (38) .اين روايات با نظريه غالب در ميان فقيهان اهل سنت هماهنگ است. (39) بر پايه نظريه مشهور در ميان فقيهان شيعى در مواردى كه لواط موجب اعدام استحاكم مخير استبا شمشير سر بزهكار را از تنش جدا كند يا او را بسوزاند، يا رجم نمايد يا از مكان بلندى پرتاب كند يا ديوارى بر او خراب كند. (40)
جرم لواط داراى برخى مجازاتهاى محدود كننده نيز هست; از جمله اين كه هرگاه دو نفر با هم لواط - در حد عمل آميزش جنسى - كنند، مادر، خواهر و دختر مفعول بر فاعل حرام مىشود. (41)
3-3 - كيفر مساحقه: بنابر نظريه معروف، در قرآن مجيد از مساحقه صريحا نامى به ميان نيامده و كيفر آن نيز تعيين نشده است. ولى ابومسلم مفسر بر خلاف اجماع مفسران آيه پانزدهم از سوره نساء را ناظر به مساحقه و حكم آن دانسته است (42) .برخى معتقدند عنوان «زانيه» كه در آيه دوم سوره نور آمده، مساحقه را هم شامل مىشود; چون اين عمل، نوعى انحراف جنسى و خروج از طبيعت زنانگى است. ضمن اين كه مىتوان مساحقه را مصداق «فاحشه» كه در آيه پانزدهم سوره نور ذكر شده، دانست. (43)
نظريه مشهور در ميان فقيهان شيعى اين است كه مساحقه از جرايم مستوجب حد و كيفر آن صد تازيانه است. (44) نظريه غير مشهورى هم مىگويد كه مجازات مساحقه همان مجازات مقرر براى زنا است; بنابراين اگر مرتكب، محصن باشد رجم مىشود و گرنه به صدتازيانه محكوم مىشود. (45) نظريه معروف در ميان اهلسنت، مساحقه را از جرايم مستوجب تعزير مىداند، بلكه گفته شده جمهور فقيهان بر اين راى اتفاق نظر دارند. (46)
4 - مبانى جرم انگارى در جرايم جنسى مستوجب حد
خداوند متعال در تعليل جرم انگارى جرايم جنسى مستوجب حد از شيوه ارجاع به فطرت و طبيعت انسان بهره جسته; مثلا درباره زنا فرموده است:
«و لا تقربوا الزنا انه كان فاحشة و ساء سبيلا» (47) «به زنا نزديك نشويد; چه آن كارى بس زشت و بد راهى است.»
به نظر مىرسد بهتر از اين شيوه نمىتوان زشتى زنا را بيان كرد. اگر قرآن مجيد علت جرم انگارى زنا را برخى از مفاسد اجتماعى آن ذكر مىكرد ممكن بود جنبههاى اخلاقى اين عمل و زشتى ذاتى آن كم اهميت تلقى شود. حفظ عفت و عصمتبراى آدمى خواه مرد يا زن از تمايلات فطرى و جبلى است، خداوند همين گرايش فطرى و طبيعى بشر را شاهد بدى زنا آورده است.
البته آنچه گفته شد به معناى كم اهميتبودن آثار منفى فراوانى كه اين عمل زشت دربردارد نيست; از همين رو در روايات به برخى از آثار زيانبار اجتماعى آن نيز شده است. امام صادقعليه السلام در پاسخ به زنديقى كه از وى درباره علتحرمت زنا پرسيد فرمود: چون اين عمل، مستلزم فساد، از بين رفتن ارث، قطع نسبها، نامعلوم بودن شوهر زن، معلوم نبودن پدر طفل و بر هم خوردن روابط خويشاوندى است. (48)
در مورد لواط نيز قرآن مجيد در آيات متعددى، آن را «فاحشه» و عملى خبيث دانسته است. (49) خداوند متعال در مقام تقبيح لواط به جاى تحليلهاى جامعه شناختى و بيان آثار و پيامدهاى منفى آن، بر غير طبيعى بودن اين عمل و اين كه نوعى تجاوز از چارچوب فطرت و طبيعت آدمى است، تاكيد نموده. از نظر قرآن مجيد، لواط نوعى تجاوز و عدوان (50) ،مايه فضاحت و خوارى جامعه (51) ، عملى اسراف كارانه (52) ،جاهلانه (53) و موجب فسق است. (54)
روايات معصومان نيز در تعليل ناپسندى لواط اين كار را مخالف با طبيعت آدمى دانسته و مفاسدى مانند انقطاع نسل، فساد تدبير و انديشه و ويرانى دنيا و بىاستفاده ماندن زنان را بر آن مترتب دانسته است. (55)
مساحقه نيز در روايات، به شدت مورد نكوهش قرار گرفته است. روايتى از امام صادق عليه السلام اين عمل را زناى اكبر ناميده و مرتكب آن را مورد لعن و نفرين خداوند، فرشتگان آسمان و اولياى الهى دانسته است. (56) ضمن اين كه برخى از مفسران، مساحقه را نوعى زنا و از مصاديق فاحشه دانستهاند.
5 - فرآيند اثبات جرايم جنسى مستوجب حد
به تصريح آيه پانزدهم از سوره نساء زنا با گواهى چهار مرد عادل ثابت مىشود. شهادت سه مرد و دو زن نيز مىتواند وقوع جرم را اثبات نمايد. (57) بر پايه روايات فراوانى كه فقيهان به مضمون آن فتوا دادهاند شهادت گواهان بايد خالى از هرگونه ابهامى باشد. آنان بايد عمل آميزش جنسى را كاملا مشاهده كرده باشند; (58) چيزى كه عادتا محال يا بسيار نادر است. بنابراين تنها با استناد به اين كه زن و مرد در مكانى خلوت يا اطاقى در بسته و حتى زير يك پوشش بودهاند زنا اثبات نمىشود.
عدد گواهان حتما بايد چهار نفر باشد; بنابراين اگر سه نفر به وقوع زنا گواهى دهند بى آن كه نيازى به سوگند متهم باشد حكم به برائت متهم مىشود و چون عدد لازم تكميل نشده گواهان به حد قذف (هشتاد تازيانه) محكوم مىشوند. (59) در اين صورت تفاوتى ميان اين كه گواهان در واقع راستگو يا دروغگو باشند نيست. (60) از نظر قرآن كريم چنين كسانى محكوم به فسق مىباشند و شهادت آنان در هيچ موردى پذيرفته نمىشود، مگر اين كه توبه كنند و رفتار خود را اصلاح نمايند. (61)
براى اطمينان به درستى گواهى شهود احتياطهاى ديگرى نيز به عمل مىآيد. مثلا در اجراى كيفر رجم به فتواى بيشتر فقيهان لازم است كه گواهان، رجم را شروع كنند. همچنان كه در مواردى كه كيفر رجم با اقرار مرتكب ثابتشده باشد حاكم رجم را آغاز مىكند (62) .چنين تمهيدى بطور طبيعى سبب مىشود تا در اثبات جرم هر چه بيشتر دقتشود. معمولا گواهان و حاكم در صورتى حاضر مىشوند آغازگر اجراى مجازات باشند كه به وقوع جرم كاملا اطمينان داشته باشند.
اجراى حد زنا همچنين با چهار بار اقرار آگاهانه و همراه با اختيار مرتكب آن نيز امكانپذير است. (63) بسيارى از فقيهان مانند شيخ طوسى معتقدند كه چهار بار اقرار بايد در چهار مجلس جداگانه باشد; بنابراين چهار بار اقرار در يك مجلس نمىتواند زنا را اثبات كند. (64) براى اخذ اقرار از متهم يا تكميل عدد اقرارهاى او هيچ گونه تمهيد و تحقيقى انجام نمىگيرد; سيره پيشوايان دين نشان مىدهد كه آنان كسانى را كه براى اقرار به زنا به حضورشان مىآمدند به پرهيز از اقرار توصيه مىنمودند، بلكه اقرار كنندگان را به شك و ترديد مىافكندند. پيامبر صلى الله عليه وآله خطاب به ماعز كه نزد آن حضرت به زنا اقرار كرده بود فرمود: شايد مقصودت اين است كه بوسيدهاى يا لمس نمودهاى يا نگاه كردهاى. (65) با توجه به همين روايات است كه فقيهان با آن كه دخالت قاضى در اقرار مقر را مكروه شمردهاند، اما در مورد حقوق الله ترديد در اقرار او را روا دانستهاند. (66)
بنابر نظريه مشهور، حاكم مىتواند در مورد حقوق الله - و از آن جمله زنا- به علم و اطمينان خود عمل كند، (67) اما حتى بر پايه اين نظريه نيز براى اثبات جرم، تحقيقى از سوى حاكم صورت نمىگيرد. بلكه بر عكس براى پوشيدن جرم و اثبات نشدن آن تلاش مىشود. در خبرى از على عليه السلام آمده است كه: «هرگاه مؤمنى را در حال ارتكاب فحشا ببينم با پارچه روى او را مىپوشانم; زيرا راه توبه ميان او و خداوند باز است. (68) »فتواى مشهور در ميان فقيهان شيعى و سنى آن است كه حتى اگر زن بىشوهرى آبستن شود حد بر او جارى نمىشود; زيرا احتمال اشتباه، اكراه و مانند آن وجود دارد; بنابراين حاكم موظف به تحقيق و بررسى در اين باره نيست. صاحب جواهر با نظريه شيخ طوسى در مبسوط كه گفته استبايد از زن آبستن تحقيق شود مخالفت نموده و آن را مغاير با اصول مقرر و مسلم در زمينه مجازات دانسته است. (69)
درباره معتبر بودن علم امام در اثبات حدود اين احتمال وجود دارد كه مقصود، موارد جرم مشهود باشد. لحن روايات (70) و حتى لحن عباراتهاى فقيهان متقدم با اين احتمال به خوبى سازگار است (71) .
در اثبات لواط و مساحقه همچون زنا بلكه شديدتر از آن سختگيرى شده است. اين دو بزه با شهادت چهار مرد كه آميزش جنسى را آشكارا ديده باشند اثبات مىشود. در اين باره حتى شهادت سه مرد و دو زن كافى نيست. (72) با چهار بار اقرار بزهكار كه واجد شرايط لازم مانند بلوغ، عقل و اختيار باشد نيز لواط و مساحقه ثابت مىشود (73) .گرچه بر پايه نظريه مشهور، حاكم مىتواند در اثبات اين گونه جرايم به علم خود عمل كند، (74) ولى سيره معصومان عليهم السلام نشان مىدهد كه آنان براى اثبات جرم تلاشى نمىكردهاند، بلكه براى پوشيدن و تستر آن مىكوشيدهاند. در روايت معتبرى از امام صادق عليه السلام آمده است: در حالى كه، على عليه السلام در ميان گروهى از يارانش بود مردى آمد و گفت: اى اميرالمؤمنين من با غلامى آميزش كردهام مرا پاك نما! على عليه السلام فرمود: به منزلتبرگرد، شايد صفرا بر تو غلبه كرده[كه چنين مىگويى]! (75)
6 - فرآيند تشديد كيفر در جرايم جنسى مستوجب حد
در مواردى كه كيفر جرم جنسى اعدام است جايى براى تشديد مجازات باقى نمىماند. در واقع سختترين درجه مجازات در اولين بارى كه جرم ارتكاب مىيابد اجرا مىشود. اما در مواردى كه كيفر جرم جنسى تازيانه است مانند زناى غير محصن، مساحقه و لواط (به صورت تفخيذ) برخى از فقيهان برآنند كه هرگاه كسى دوبار مرتكب شود و هر بار پس از ارتكاب جرم، تازيانه بخورد چنانچه براى بار سوم مرتكب شود كشته خواهد شد. (76) اما مشهور فقيهان حكم قتل را براى كسى كه براى بار چهارم مرتكب جرم شده باشد قابل اجرا مىدانند. (77) اين راى با اصل سهلگيرى در اجراى حدود و نيز اصل رعايت احتياط نسبتبه خون و جان افراد سازگارتر است.
7 - فرآيند سقوط مجازاتها در جرايم جنسى مستوجب حد
توبه به اتفاق نظر همه فقيهان مسقط حد زنا، لواط و مساحقه است. (78) به نظر مىرسد حتى در مورد زناى به عنف نيز هرگاه بزهكار بتواند همراه با توبه، مجنى عليه را راضى كند و از طرح دعوا باز دارد به كيفر نمىرسد.
توبه از ارتكاب جرم جنسى - همچون هر گناه ديگرى - نه تنها جايز كه واجب است. (79) معصومان عليهم السلام كسانى را كه به منظور تحمل مجازات و رهايى از كيفر اخروى نزد آنان به زنا اقرار مىكردند به توبه پنهانى تشويق مىكردند و صريحا به آنان توصيه مىنمودند تا به جاى اقرار به گناه، در پنهانى توبه كنند. (80) پيامبرصلى الله عليه وآله توبه چنين بزهكارانى را به آسانى مىپذيرفت. انس بن مالك گفته است: روزى نزد پيامبر صلى الله عليه وآله بودم، مردى آمد و گفت: اى رسول خدا! من مرتكب جرم مستوجب حدى شدهام، حد را بر من جارى نما; پيامبر صلى الله عليه وآله از او پرسشى نكرد، چون وقت نماز فرا رسيد آن مرد با پيامبر صلى الله عليه وآله نمازگزارد. هنگامى كه پيامبر صلى الله عليه وآله نماز را به پايان آورد مرد دوباره سخن خود را تكرار كرد و از پيامبر صلى الله عليه وآله خواست تا حكم خداوند را در مورد او اجرا كند. پيامبر صلى الله عليه وآله خطاب به وى فرمود: مگر با ما نماز نگزاردى؟ مرد گفت: آرى; پيامبر صلى الله عليه وآله فرمود: خداوند گناهت را بخشيد.» (81)
اميرالمؤمنين عليه السلام نيز در اين زمينه كاملا از شيوه پيامبر صلى الله عليه وآله پيروى مىنمود. آن حضرت خطاب به مردى كه براى چهارمين بار به منظور اقرار كردن به زنا نزد وى آمده بود فرمود: «اگر به سراغ ما نمىآمدى به دنبالت نمىآمديم.» (82) آن حضرت خطاب به مرد ديگرى كه در حضور وى به ارتكاب زنا اقرار كرده بود فرمود: «آيا هرگاه يكى از شما مرتكب اين كار زشت مىشود ناتوان است چنان كه خداوند گناهش را پوشيده، پرده پوشى كند؟» (83)
بر پايه روايت معتبرى اميرالمؤمنين عليه السلام از اجراى كيفر نسبتبه كسى كه اقرار به لواط كرده بود و ضمن تقاضاى اجراى حد به سختى از كرده خود پشيمان بود، چشمپوشى كرد. (84)
از ديگر عوامل سقوط كيفر جرم جنسى، «عفو امام» است. از برخى متون فقهى چنين بر مىآيد كه حاكم مىتواند از به كيفر رسانيدن مرتكب جرم مستوجب حد چشمپوشى كند. در اصل اين مساله در حقوق الله، اختلاف نظرى در ميان فقيهان وجود ندارد. اما در ميزان اين اختيار، اختلاف نظرهايى وجود دارد. از برخى روايات چنين بر مىآيد كه هرگاه بينه بر وقوع جرمى قائم شود امام نمىتواند بزهكار را عفو كند; اما هرگاه جرمى با اقرار ثابتشده باشد حاكم مىتواند از اجراى كيفر خوددارى كند. (85) با اين حال، برخى از فقيهان معتقدند حتى اگر زنا با بينه ثابتشده باشد در صورتى كه زانى توبه كند امام در اجراى مجازات يا عدم آن مخير است (86) .
اين مساله كه آيا جواز عفو حاكم منحصر به مورد توبه بزهكار استيا اعم از آن; در كلمات فقيهان چندان روشن نيست.
چنان كه صاحب رياض تصريح نموده است، از ظاهر عبارت جمعى از فقيهان چنين برمىآيد كه عفو حاكم الزاما مترتب بر توبه زانى نيست، چنان كه مقتضاى برخى روايات نيز همين است. (87)
از ديگر عوامل سقوط مجازات، «شبهه» است. بر پايه يك قاعده مسلم فقهى كه «قاعده درء» ناميده مىشود هرگونه شبههاى مانع اجراى حدود و از آن جمله حد در جرايم جنسى مىشود. از همين رو هرگاه زناكارى ادعا كند پس از ارتكاب زنا توبه كرده، گفتارش بى آن كه نيازى به سوگند داشته باشد پذيرفته مىشود. (88) حتى بزهكارى كه با چهار بار اقرار به زنا محكوم به رجم شده، هرگاه پيش از اجراى كيفر يا در اثناى آن منكر زنا شود، مجازات نمىشود. (89) بسيارى از فقيهان با توجه به لزوم احتياط در خون افراد واين كه در حدود بنا بر سختگيرى نيست، مواردى كه زنا مستوجب اعدام است را نيز به رجم ملحق نمودهاند. ضمن اين كه روايتى هم در اينباره وجود دارد. (90)
همچنين هرگاه كسى كه در معرض تحمل كيفر قرار گرفته، ادعايى بكند كه موجب سقوط كيفر است، ادعاى او مورد پذيرش قرار مىگيرد. اميرالمؤمنين عليه السلام ادعاى زنى كه مدعى شد از روى اكراه با وى زنا كردهاند، را پذيرفت. (91) آن حضرت هرگاه متوجه مىشد كه زناكارى عذرى دارد كه با استناد به آن، كيفر وى منتفى مىشود يا تخفيف مىيابد شادمان مىشد (92) .على عليه السلام توصيه مىكرد تا از زناكارانى كه آماده تحمل مجازات بودند، به خوبى پرسش به عمل آيد، شايد آنان عذرى داشته باشند كه موجب انتفاى كيفر يا تخفيف آن باشد (93) .
در مورد تاثير مرور زمان بر اجراى مجازات جرايم جنسى مستوجب حد بايد گفت كه: فقيهان مساله تاثير مرور زمان در چگونگى حدود و از آن جمله حد در جرايم جنسى را مورد بحث قرار ندادهاند. تا آن جا كه نگارنده تتبع نمود اين مساله تنها در مورد حد زنا مطرح شده است. محقق حلى گفته است: در برخى روايات آمده است كه هرگاه از وقوع زنا ششماه گذشته باشد، گواهى بر آن پذيرفته نمىشود، اما فقيهان به اين اخبار عمل نكردهاند. (94) از عبارت صاحب جواهر چنين بر مىآيد كه اين راى در ميان فقيهان اهل سنت داراى طرفداران قابل توجهى است. (95) با اين حال صاحب جواهر معتقد است اين اخبار به دلايل گوناگون نمىتواند عمومات ادلهاى كه گواهى شهود را براى اثبات زنا معتبر مىداند، تقييد نمايد. او آن گاه اين اخبار را به قرينه روايات ديگر ناظر به مواردى دانسته، كه مرتكب، توبه كرده و راه صواب در پيش گرفته باشد. (96)
8 - اهداف مجازاتها در جرايم جنسى مستوجب حد
اكنون تلاش مىكنيم با تحليل موارد پيش گفته به اهداف مجازاتها در جرايم جنسى مستوجب حد پىببريم.
1-8 - حفظ جامعه از فساد و پاسدارى از ارزشهاى اخلاقى:
گرچه در متون دينى بر مفاسد اجتماعى جرايم جنسى مانند اختلاط نسلها، اختلال در نظام توارث، و تولد اطفال بىسرپرست تاكيد شده، اما تاكيد اصلى آموزههاى دينى بر قبح ذاتى و فاحشه بودن اين گونه اعمال است. بنابراين تعليمات دينى به هيچ رو با نفى زشتى انحرافهاى جنسى و حتى كاستن از قبح آن موافق نيست، بلكه در صدد اثبات قبح ذاتى آنها و تاكيد بر مسؤوليت اخلاقى مرتكبان جرايم جنسى است. در واقع، مبناى جرمانگارى و در نتيجه مجازات، تنها نظم اجتماعى نيست; از اين رو حتى اگر فرض شود بتوان همه آثار منفى جرايم جنسى در عرصههاى اجتماعى، بهداشتى، اختلال نسلها و... را از ميان برداشت، اما قبح ذاتى و غير اخلاقى بودن اين گونه اعمال را نمىتوان از آنها گرفت و جرايم جنسى در هر حال، حرام و از گناهان كبيره است.
با اين حال در اغلب موارد آنچه اين رفتارها را در حد يك جرم مستوجب عقوبت دنيوى قرار مىدهد اين است كه اعمال ياد شده به حدى آشكارا انجام شود كه دست كم چهار نفر(مرد) آن را به وضوح مشاهده كنند. در حقيقت كسى بايد كيفر دنيوى جرايم جنسى مستوجب حد را متحمل شود كه حاضر شده باشد تا به اين حد بىپروا حريم عفت عمومى جامعه را نقض كند.اگر چنان كه برخى گفتهاند اثبات جرايم با گواهى دو نفر امرى عقلايى باشد، (97) در باره جرايم جنسى از روش متعارف عدول شده و چهار گواه براى اثبات جرم لازم دانسته شده است و اين به روشنى نشان مىدهد كه حساسيتشارع مقدس در جرمانگارى (به معناى حقوقى آن) و كيفردهى ناظر به علنى بودن زنا است.
البته عدول از روش كلى عقلا در اين جا با عنايتبه حكمت و مصلحتى صورت گرفته است. صاحب جواهر در توجيه سختگيرى شارع در اثبات زنا، لواط و مساحقه گفته است: «وجه اين حكم تنها تعبد است، بلكه اين خود از ادله بطلان قياس است; زيرا قتل با آن كه مهمتر از زنا استبا گواهى دو مرد عادل ثابت مىشود»; ولى در پايان مىفرمايد: «گاهى گفته مىشود حكمت ثبوت زنا با چهار گواه اين است كه شارع مىخواهد تا آن جا كه ممكن است اين گونه كارها مستور و پوشيده باشد و افراد به آسانى هتك نشوند.» (98)
به گمان نگارنده، تعبدى دانستن سختگيرى در اثبات جرايمى همچون زنا، لواط و مساحقه معناى روشنى ندارد. وقتى شارع مقدس در اثبات جرمى سختگيرى مىكند و حتى اعتراف كنندگان به آن را به توبه و پردهپوشى توصيه مىكند روشن است كه چه مقصودى از اين كار دارد. با اين كار از يك سو باب ايراد اتهامهاى ناروا به افراد بسته مىشود و از سوى ديگر قبح ذاتى زنا كه آدمى بطور فطرى آن را درك مىكند و شارع مقدس نيز بر آن تاكيد دارد محفوظ مىماند. اگر اثبات جرايم جنسى آسان باشد و هر روز در ميدان شهر كسى را به علت ارتكاب اين گونه جرايم تازيانه بزنند قبح عمل رفته رفته از ذهن جامعه زدوده مىشود.
تاكيد مقررات اسلامى بر پردهپوشى مفاسد جنسى و جلوگيرى از انتشار آن دسته از اعمال خلاف عفت كه به صورت پنهانى صورت مىگيرد، شيوهاى است متناسب با قانون طبيعت كه طرفدار رعايتحجب و حيا است. اگر هدف از جرمانگارى در جرايم جنسى تضمين عفت عمومى و جلوگيرى از بىبندوباريهاى جنسى است در زمينه مجازات آنچه دقيقا مىتواند اين مقصود را برآورده سازد، سختگيرى در اثبات جرم است و نه عكس آن.
مقايسه ميزان كيفرهايى كه براى موارد گوناگون جرايم جنسى تعيين شده در عين حال اين حقيقت را هم آشكار مىسازد كه نسبتبه انحرافات جنسى زن و مرد شوهردار حساسيتبيشترى وجود دارد. درست است كه اين مساله را مىتوان از نگاه عدالت كيفرى نيز بررسى كرد و گفت: عدالت ايجاب مىكند كيفر بزهكارى كه با وجود امكان آميزش جنسى به صورت مشروع و قانونى، مرتكب زنا شده، بايد سختتر از كسى باشد كه امكان ارضاى غريزه جنسى به صورت قانونى براى او وجود نداشته است; ولى اين گونه كيفردهى را در رابطه با نهاد خانواده كه آموزههاى اسلامى حساسيت فراوانى بر حفظ كيان و جايگاه آن دارد نيز مىتوان تحليل نمود; چه تاثير سوء انحراف جنسى مرد و زن همسردار بر كانون خانواده روشن و بى نياز از هر توضيحى است.
2-8 - بازدارندگى عمومى:
در پيشبينى كيفر اعدام براى برخى از مصاديق جرم جنسى مانند زناى به عنف، زنا با محارم و لواط به جنبه ارعاب انگيزى كيفر كاملا توجه شده است. گويا كسى كه مرتكب اين موارد از جرايم جنسى مىشود چنان به ورطه تباهى سقوط كرده كه اميدى به اصلاح او نيست و تنها بايد براى عبرت ديگران كشته شود. حتى صد ضربه تازيانه نيز كه براى زناى غير محصن، مساحقه و لواط (به صورت تفخيذ) پيشبينى شده مجازات سبكى نيست و از وصف بازدارندگى بالايى برخوردار است.
تاكيد بر اجراى مجازات تازيانه در حضور گروهى از مؤمنان به روشنى نشان مىدهد كه از جمله اهداف وضع اين كيفر، بازدارندگى عمومى است. اما در اين باره زياد هم نبايد مبالغهآميز رفتار كرد. اين مقصود با حضور گروهى اندك هم حاصل مىشود. حتى بنابر قولى با حضور يك نفر هم مقصود حاصل مىشود. لحن قرآن مجيد در باره حضور مؤمنان براى اجراى حد زنا به گونهاى است كه بر حضور جمع فراوانى از مؤمنان تاكيد نشده است; (99) اين رويكرد را مىتوان در راستاى فوايد فردى مجازات، ارزيابى كرد. معمولا حضور جمع كثيرى از مسلمانان در مراسم اجراى كيفر همان گونه كه بر وصف بازدارندگى عمومى مجازات مىافزايد به همين ميزان زمينه اصلاح بزهكار را - كه آن نيز يكى از اهداف مجازات است - از بين مىبرد. براى كسى كه شخصيتش در برابر انبوهى از مؤمنان، پايمال شده، اجتماعى شدن و از سر گرفتن زندگى عادى در جامعه چندان آسان نيست. اميرالمؤمنين عليه السلام از اين كه جمع زيادى براى اجراى مراسم حد حاضر شوند ابراز ناخرسندى مىنمود (100) .
برخى از فقيهان برآنند كه هنگام اجراى كيفر تازيانه از نظر پنهان بودن يا آشكار بودن اجراى حد بايد حال بزهكار را ملاحظه نمود. يحيىبن سعيد هذلى (601 - 690 ه.ق.) يكى از فقهاى شيعى گفته است: «زن [زناكار] غير مستور، كه اهل رفت و آمد در جامعه است را به صورت علنى حد مىزنند، اما در مورد زنى كه مستور و خانهنشين است كسى را به منزل او مىفرستند تا او را در خانهاش حد بزند.» (101)
اين فتوا با قطع نظر از آن كه موافق با ادله و نصوص باب زنا و جرايم مشابه با آن است، از نظر واقعيتهاى جامعهشناختى و در راستاى تعديل عنصر بازدارندگى مجازات و تحقق اهدافى همچون اصلاح بزهكار نيز بسيار قابل توجه است.
حتى تاكيد شده تا گروهى كه براى اجراى حد حضور مىيابند افراد هرزه و تبهكار نباشند. اميرالمؤمنين عليه السلام در موارد زيادى پيش از اجراى مراسم رجم زانى اعلام مىكرد كسى كه حدى بر عهده دارد حق ندارد زناكار را رجم كند; زيرا كسى كه در گردن خود حدى دارد نمىتواند حدود الهى را بپا كند. (102) بر پايه نقلى اين روش، توصيه پيامبر صلى الله عليه وآله به على عليه السلام بوده و حتى پيامبران پيشين مانند حضرت عيسى هم آن را مراعات مىكردهاند. (103) بسيارى از فقيهان با توجه به همين روايات تصريح نمودهاند كه سزاوار است تنها مردمان برگزيده در مراسم اجراى حد حضور يابند. (104) چنين تمهيداتى از حضور افراد ولگرد و بىشخصيتى كه از ديدن خوارى ديگران لذت مىبرند جلوگيرى مىكند. چنين كسانى هرگاه در مراسم اجراى حد حضور يابند چه بسا براى هميشه محكوم به حد را - حتى اگر توبه كند - تحقير كنند و با يادآورى گناهش او را سرزنش نمايند.
سختگيرى در اثبات جرايم جنسى را مىتوان در راستاى تاكيد بر نقش بازدارندگى عمومى كيفر نيز تحليل نمود; چه هرگاه كيفرى به دفعات و در باره افراد زيادى اجرا شود، جنبه بازدارندگى عمومى خود را از دست مىدهد. يك ضرب المثل قديمى مىگويد: «عزاى عمومى، جشن همگانى است.» اگر نظام حاكم بر ادله اثبات جرايم جنسى به گونهاى طراحى شده بود كه اين جرايم به آسانى اثبات مىشد و هر روز در ميدان عمومى شهر يك يا چند نفر را به علت ارتكاب اين جرايم تازيانه مىزدند در اين صورت كيفر نه آن قدر خوار كننده بود و نه چندان بازدارنده. گفته شده پيامبر صلى الله عليه وآله در طول دوران رسالتخود تنها شش نفر را رجم كرد، دو تن از اين شش نفر، زن و مردى يهودى بودند كه يهوديان به اختيار خود حكم كردن درباره آنان را به پيامبر صلى الله عليه وآله واگذار كرده بودند (105) .
البته سختگيرى در اثبات جرم با رعايت اصل عدالت نيز سازگار است; چه عدالت ايجاب مىكند كيفرهاى سنگين وقتى اجرا شوند كه به ارتكاب بزه كاملا اطمينان وجود داشته باشد.
كيفر تبعيد و تراشيدن موى سر بزهكار نيز كه در برخى موارد پيشبينى شده نوعى تشهير است و با هدف بازدارندگى عمومى مجازات قابل تحليل است; بويژه هرگاه بر آن باشيم كه بزهكار را از شهرى كه محل وقوع جرم استيا شهرى كه كيفر تازيانه در آنجا اجرا شده تبعيد مىكنند، نه از جايى كه وطن او است; (106) برخى از فقيهان مانند صاحب «كشف اللثام» كيفر تبعيد را اين گونه تحليل كردهاند; از همين رو او معتقد است اگر فرض شود زنا در بيابانى صورت گيرد، وجهى براى تبعيد زناكار وجود ندارد. (107)
3-8 - بازدارندگى خصوصى:
صد تازيانه خوردن آن هم در حضور گروهى از مؤمنان و يا محكوم شدن به اعدام، كيفر آسانى نيست. اين مجازات در حالت عادى مىتواند براى كسانى كه قصد دارند مرتكب جرايم جنسى شوند نوعى حالتبازدارندگى ايجاد كند.
تحمل صد تازيانه در حضور جمعى از مؤمنان مجازاتى است داراى دو جنبه; نخست اين كه از نظر جسمانى، كيفرى است دردآور و هر كسى لذت زود گذر جرايم جنسى را بر تحمل اين بار گران ترجيح نمىدهد. دوم اين كه كيفرى است ترذيلى و خوار كننده; حتى اگر كسى از نظر شرايط بدنى به گونهاى باشد كه بتواند درد حاصل از اين مجازات را بپذيرد، اما تحمل ننگ و خوارى ناشى از آن كارى است دشوار; مگر در مورد كسانى كه چنان از اصول و ارزشهاى اخلاقى دور افتاده باشند كه هيچ اعتبارى براى شرف و حيثيت اجتماعى خود قائل نباشند، و البته چنين كسانى نادرند.
4-8 - اصلاح بزهكار:
سختگيرى در اثبات اغلب جرايم جنسى و تاكيد بر پردهپوشى آن نشان مىدهد كه در كيفردهى به اصلاح بزهكار توجه كافى شده است. توصيه تاكيدآميز پيشوايان دين به كسانى كه مرتكب زنا، لواط و مساحقه شده بودند مبنى بر اين كه توبه پنهانى به مراتب برتر از اقرار به گناه و تحمل كيفر است نشان مىدهد كه در اين جرايم تاكيد اصلى بر پشيمان شدن بزهكار است.
تحليل فرآيند تشديد كيفر (اعدام پس از سه بار اجراى صد تازيانه) نيز همين را مىگويد. در واقع در موارد تكرار جرم جنسى مستوجب تازيانه، وقتى مرتكب، اعدام مىشود كه ديگر اميدى به اصلاح او نيست. اين نشان مىدهد كه هدف از تازيانه زدن اصلاح بزهكار است. در روايتى از امام رضا عليه السلام آمده است:
«تازيانه را از آن رو با شدت به بدن زناكار مىزنند كه بدنش مرتكب زنا شده و تمام اجزاى تنش از اين كار لذت برده، بنابراين تازيانه عقوبتى براى او و عبرتى براى ديگران است و زنا از بزرگترين جنايتها است.» (108)
در واقع با پيشبينى كيفر تازيانه، اصل تناسب جرم و مجازات كه خود مرتبهاى از عدالت كيفرى به شمار مىآيد مورد توجه قرار گرفته است. همان گونه كه اجزاى بدن بزهكار از لذتى نامشروع و غير قانونى بهرهمند شده اكنون بايد با تحمل درد و رنج جسمانى تاوان كارش را پس دهد. اين، لازمه طبيعى هر مجازاتى است. اگر مجازات مشتمل بر نوعى درد، رنج، ناراحتى و محروميت نباشد نمىتواند انتظاراتى را كه از مجازات مىرود برآورده سازد. اما چنان كه ذيل روايت نشان مىدهد به دردآوردن تن بزهكار هدف اصلى نيست; بلكه اين كار هم رعايت نوعى عدالت و هم مقدمهاى استبراى تحقق اهدافى همچون اصلاح بزهكار يا ايجاد حالتبازدارندگى براى وى و ديگران.
بويژه آن كه برخى از فقيهان با استناد به روايتى حتى در مورد حد زنا نيز برآنند كه تازيانه نبايد با شدت به بدن بزهكار زده شود، بلكه حد بطور متعارف و متوسط اجرا خواهد شد. (109)
چنين رواياتى به ضميمه تاكيد بر رعايت ملاحظات انسانى در اجراى حد مانند عدم اجراى حد بر بيمار، عدم جواز تازيانه زدن به اندام حساس بدن مانند سر و صورت و اندام تناسلى، عدم اجراى حد در هواى خيلى گرم و سرد به خوبى نشان مىدهد كه هدف از تازيانه زدن به زناكار وارد ساختن درد و رنجى متعارف بر جان بزهكار و متناسب با بزه ارتكابى او است، نه ايراد درد و رنجى بى پايان و نامحدود.
5-8 - توجه به بزهديده وارضاى خاطر او: با آن كه جرايم جنسى در همه موارد داراى جنبه حق اللهى است، اما گاه ممكن است جنبه حق الناسى نيز پيدا كند. مثلا زناى به عنف با ديگرى بويژه با دختر باكره ممكن است افزون بر زيان معنوى و آسيب روحى به مجنىعليها خسارت مادى را نيز براى او در پى داشته باشد.
به رغم تاكيد آموزههاى دينى بر تستر و پرده پوشى جرايم جنسى اما چنانچه پاى حق ديگرى و دعواى خصوصى در ميان باشد نه تنها براى اثبات اين جرايم، مسامحه و چشمپوشى نمىشود، بلكه حاكم موظف استبراى كشف حقيقت از هرگونه تلاش مشروع و منطقى خوددارى نكند. اين كه در مواردى همچون زناى به عنف، تحقق توبه متوقف بر رضايتبزه ديده است، به معناى آن است كه شارع مقدس در عين توجه به جنبه حقاللهى بزه، بعد حق الناسى آن را از نظر دور نداشته است. امكان اثبات زنا از طريق علم قاضى چه بسا ابزارى استبراى اين گونه موارد تا با استفاده از قراين و شواهد علم آور از تضييع حقوق مجنىعليها جلوگيرى شود.
نتيجه گيرى
از آنچه گذشت روشن شد كه شارع مقدس اسلام در جرمانگارى جرايم جنسى مستوجب حد و تعيين كيفر براى آن و نيز طراحى نظام حاكم بر ادله اثبات اين دسته از جرايم و سقوط مجازاتهاى آن، با پرهيز از يكسونگرى و با نگرشى جامع، اهداف گوناگونى را در نظر داشته است. از يك سو عنصر «رضايت» را در تحقق جرايم جنسى دخالت نداده است، به اين معنا كه رضايت طرفين رابطه جنسى در از بين بردن وصف مجرمانه عمل تاثيرى ندارد; با اين حال در اثبات سه جرم زنا، لواط و مساحقه چندان سختگيرى به خرج داده كه اثبات آن - جز در مواردى كه جرم كاملا مشهود و در حضور جمعى صورت گرفته باشد - عادتا امكانپذير نيست. از اين رويكرد به ضميمه تشويق بزهكاران به توبه و حتى عدم تشويق ديگران به گواهى دادن بر وقوع جرم روشن مىشود كه گر چه جرايم جنسى مستوجب حد در هر صورت عملى ناپسند، گناه و غير اخلاقى است، اما مجازات آن مربوط به مواردى است كه بزهكار حاضر شده باشد حريم عفت عمومى را آشكارا نقض نمايد. ضمن اين كه سختگيرى در اثبات اين جرايم، دسترسى به عدالت كيفرى را امكانپذيرتر مىسازد.
در موارد زناى به عنف، زنا با محارم نسبى و زن پدر و زناى مرد كافر با زن مسلمان و لواط (به صورت آميزش) در كيفر تاكيد اصلى بر عنصر بازدارندگى است. با اين كه در تعيين مجازات، اصل بر اين بوده كه درجه قبح ذاتى عمل ملاحظه شود، اما پارهاى از ملاحظات اجتماعى بيرونى نيز از نظر دور نمانده است. پيشبينى كيفر اعدام براى كافرى كه با زن مسلمان زنا كند - خواه زانى محصن باشد يا غير محصن - درهمين راستا قابل ارزيابى است.
در موارد گوناگون به ويژگىهاى شخصيتى بزهكاران - البته بطور نوعى و نه كاملا فردى - توجه لازم صورت گرفته است. تفاوت مجازات محصن با غير محصن، و حتى كيفر جوان با سالمندى كه دوران طوفان غرايز جنسى را پشتسر گذاشته و عدم پيشبينى مجازاتهايى مانند سر تراشيدن و تبعيد براى زنان نمايانگر همين نگرش است.
باز گذاشتن راه توبه و حتى تشويق به آن و نيز فرايند تشديد كيفر به خوبى نشانگر آن است كه هدف اصلى مجازات، اصلاح بزهكار است. با اين حال، اعتبار دادن به رضايت مجنىعليه در مواردى همچون زناى به عنف به اين معنا كه توبه در اين فرض جز با تحصيل رضايت مجنىعليه تحقق نمىيابد، گوياى آن است كه هر چند جرايم جنسى اصولا داراى جنبه حقاللهى است، اما ارضاى خاطر بزهديده نيز از نظر دور نمانده است.
رعايت ملاحظات انسانى در اجراى كيفر تازيانه به روشنى نشانگر آن است كه به درد آوردن تن بزهكار در هر سطحى مورد نظر نيست; بلكه هدف، تنبه او و ديگران است.
1) اين مقاله، خلاصه بخشى از پايان نامه كارشناسى ارشد حقوق جزا و جرمشناسى نويسنده است كه با راهنمايى آقاى دكتر محمد آشورى در دانشگاه مفيد دفاع شده است.
2) عضو هيات علمى گروه حقوق دانشگاه مفيد.
3) دل وكيو، ژرژ، تاريخ فلسفه حقوق، ترجمه: واحدى، جواد، ص22،[بى نا]، تهران،1336.
4) philosphy of punishment
5)
6) sexual offences
7) رك: غالى الدهبى، ادوار، الجرائم الجنسية، ص 6، مكتبة غريب، مصر، چاپ اول، 1988 م.
8) براى ملاحظه مباحثى در اين زمينه ر.ك: اهداف مجازاتها در جرايم عفافى در حقوق كيفرى اسلام، صص 58-72.
9) ر. ك: افلاطون، مجموعه آثار، ج4 (قوانين) ترجمه لطفى، محمد حسن، كتاب چهارم، ص2157، خوارزمى، تهران، چاپ دوم، 1367.
10) ر. ك: منتسكيو، روح القوانين، ترجمه مهتدى، على اكبر، كتاب ششم، فصل نهم، صص185 - 186 و 197، جاويدان، تهران، 1362.
11) براى ملاحظه مباحثى درباره حكمت مرور زمان نگاه كنيد به: آخوندى، محمود، آيين دادرسى كيفرى، ج 1، ص 175، وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى، چاپ پنجم، 1372.
12) عاملى، محمدبنحسن، وسائلالشيعه،جلد18،ص317،باب 10ازابوابمقدماتالحدود،روايت 1و2،اسلاميه، تهران،چاپ ششم، 1403 ق.
13) يكى از مسؤولان پيشين قضايى جمهورى اسلامى مىگويد: در يكى از ملاقاتهاى خودم از امام خمينى; در مورد اجراى حكم سنگسار در مورد زناى محصنه پرسيدم، فرمودند: اجراى سنگسار فعلا صلاح نيست، ما دشمنان زيادى داريم، عليه ما تبليغات مىكنند و ما با عمل خود نبايد موجبات تبليغات دشمن را فراهم كنيم و بعد فرمودند: اصلا در دادگاه اقدامى انجام نگيرد كه جرايمى كه حدود الهى در آنها معين شده، ثابتشود (موسوى تبريزى، سيد حسين، روزنامه خرداد، دوشنبه، سوم اسفند 1377، ص6) همچنين براى ملاحظه ديدگاه مرحوم آيت الله محمدباقر سلطانى در اين باره ر.ك: نامه مفيد، شماره 16، سال چهارم، زمستان 1377، ص 72، مصاحبه با دكتر صادق طباطبايى پيرامون امام موسى صدر.
14) قوادى در اصل به معناى رهبرى كردن و در اصطلاح عبارت است از جمع كردن و مرتبط ساختن دو نفر يا بيشتر براى ارتكاب زنا يا لواط. برخى از فقيهان مانند ابنزهره، ابنسعيد هذلى و كيدرى، گردآوردن زنان براى انجام مساحقه را هم از مصاديق قوادى دانستهاند. (ر.ك: نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 41، ص399 دار احياء التراث العربى، بيروت، چاپ هفتم).
15) نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 41، صص 400 - 401.
16) همان.
17) موسوى خمينى، سيد روح الله، تحرير الوسيله، ج 2، ص 471، مساله 15، دارالعلم، قم، چاپ دوم.
18) علىبن حسين موسوى (سيد مرتضى)، الانتصار، ص 254، دارالاضواء، بيروت، 1405 ق.
19) ر. ك: كلينى، محمدبن يعقوب، الفروع من الكافى، ج 7، ص 261، باب النوادر، حديث 10، اسلاميه، تهران.
20) ر. ك: اردبيلى، احمد، مجمع الفائدة و البرهان، ج 13، صص 126-127، مؤسسه نشر اسلامى، چاپ اول، 1416 ق.
21) عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعة، ج 18، ص 351، باب 1 از ابواب حد الزنا، روايت 19.
22) ر.ك: نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 41، صص 309 و 318.
23) براى ملاحظه مستندات اين راى ر.ك: الزحيلى، وهبة، التفسيرالمنير، ج 18، ص 126، دارالفكر، بيروت، چاپ اول، 1411 ق.
24) ر.ك: احمد النعيم، عبدالله، نحوتطوير التشريع الاسلامى،ص 147، سينا، مصر، چاپ اول، 1994م.
25) ر.ك: نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 41، ص 323.
26) همان، ص 324.
27) ر.ك: جصاص، احمدبن على رازى، احكام القرآن، ج 3، ص 255، دارالكتاب العربى، بيروت، لبنان، [بىتا].
28) رواس قلعهجى، محمد، موسوعة فقه علىبن ابىطالب، ص 322، دارالفكر، سوريه، 1403 ق.
29) حلى، جعفربن حسن، شرايعالاسلام، ج 4، ص 141، اسماعليان، قم، 1408 ق، تحقيق: محمد على بقال.
30) نجفى، محمدحسن، جواهرالكلام، ج 41، صص 309، 313 و 315.
31) همان، ص 317.
32) ر.ك: طباطبايى، سيد محمد حسين، الميزان فى تفسير القرآن، ج 15، صص 79-80، چاپ دوم، بيروت، 1390م.
33) حلى، جعفر بن حسن، شرايعالاسلام، ج 2، ص 236.
34) ر.ك: منتسكيو، روح القوانين، ترجمه مهتدى، على اكبر، ج 2، صص 631 و 729-730.
35) ر.ك: ابراهيم الزلمي، مصطفى، فلسفة الشريعة، صص 54-56، دانشگاه بغداد، 1979 م.
36) ر.ك: طبرسى، فضل بن حسن، مجمع البيان، ج 2، ص 34، دارالمعرفة، بيروت، چاپ اول، 1406 ق.
37) به نقل از: نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 41، صص 380 و 382.
38) همان، ص 381.
39) الزحيلى، وهبة، التفسير المنير، ج 18، صص 132-133.
40) نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 41، ص 381.
41) همان، ج 29، ص 447.
42) ر.ك: طبرسى، فضلبن حسن، مجمع البيان في تفسير القرآن، ج 2، ص 34.
43) ر.ك: صادقى، محمد، الفرقان في تفسير القرآن، ج 4 و 5، صص 348 و 351، اسماعيليان، قم، چاپ دوم،1408 ق.
44) ر.ك: نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 41، صص 388 و 390.
45) همان، صص 388 و 389.
46) الزحيلى، وهبة، التفسير المنير، ج 18، ص 133.
47) اسراء (17): 81.
48) عاملى، محمدبن حسن، وسائل الشيعه، ج 14، ص 252، باب 17 از ابواب النكاح المحرم، روايت 12.
49) عنكبوت (29): 28، اعراف (7): 80، انبياء(21): 74.
50) شعراء(26): 165 و 166.
51) حجر(15): 68 و 69.
52) اعراف (7): 81.
53) عنكبوت(29): 34.
54) عنكبوت(29): 34و اعراف (7): 84 و شعراء (26): 172 و 173 و...
55) ر. ك: صدوق، محمدبن علىبن حسين، علل الشرايع، باب 340، ص 547، دار احياء التراث العربى، بيروت، چاپ دوم.
56) عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، ج 14، ص 262، باب 24، روايت 5.
57) حلى، جعفربن حسن، شرايع الاسلام، ج 4، ص 127.
58) عاملى، محمد بن حسن، پيشين، ص 371، باب 12 از ابواب حدالزنا.
59) همان، روايات 8 و9.
60) ر.ك: نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 41، ص 296.
61) نور (24): 4 و 5.
62) ر.ك: همان، ص 351 و 352.
63) همان، ص 138.
64) همان، ص 283.
65) ابوداود، سليمانبن اشعث، سنن ابى داود، ج 4، ص 147، شماره 4427، داراحياء السنة النبوية،[بىتا].
66) حلى، جعفربن حسن، شرايع الاسلام، ج 4، ص 70.
67) ر.ك: منتظرى، حسينعلى، كتاب الحدود، ج1، ص 122، دارالفكر، قم، [بى تا].
68) تميمى، نعمان بن محمد، دعائم الاسلام، ج 2، ص 446، دارالمعارف، مصر، [بى تا].
69) ر.ك: نجفى، محمدحسن، جواهر الكلام، ج 41، ص 295.
70) ر. ك: عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، ج 18، ص 344، باب 32 از ابواب مقدمات الحدود، روايت3.
71) ر.ك: طوسى، محمد بن حسن، النهاية، صص 691 و 704، دارالكتاب العربى، بيروت، چاپ اول، 1390 ق، و طرابلسى، عبدالعزيز بن براج، المهذب، ج 2، ص 526، مؤسسه نشر اسلامى، قم، 1406ق.
72) نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 41،صص 376-377.
73) ر.ك: همان، ص 209.
74) همان، ص 378.
75) عاملى، محمدبن حسن، وسائل الشيعه، ج 18، ص 423، باب 5 از ابواب حد اللواط، حديث 1.
76) ر.ك:نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 41، ص 331.
77) همان.
78) همان، صص 307-308; حلبى، ابوالصلاح، الكافي في الفقه، ص 410; منتظرى، حسينعلى، كتاب الحدود، ص 176.
79) ر.ك: موسوى بجنوردى، سيد حسن، القواعد الفقهيه، ج 7، ص 283، اسماعيليان، قم، چاپ دوم.
80) عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، ج 18، ص 328، باب 16 از ابواب مقدمات الحدود، روايت 4.
81) بخارى، محمدبن اسماعيل، صحيح بخارى، ج 4، كتاب الحدود، ص 178، دارالمعرفة، بيروت، [بى تا].
82) انك لو لمتاتنا لم نطلبك (عاملى، محمد بن حسن، همان، ص 342، باب 31 از ابواب مقدمات الحدود، روايت 4).
83) همان، ص 328، روايت 6.
84) همان، ص 423، باب 5 از ابواب حد اللواط، حديث 1.
85) همان، ص 330، باب 18 از ابواب مقدمات الحدود، روايات 3 و 4.
86) ر.ك: حلبى، تقىالدين ابوالصلاح، الكافى فى الفقه، ص 407.
87) طباطبايى، سيد على، رياض المسائل، ج 2، كتاب الحدود، چاپ سنگى، بدون صفحه.
88) نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 41، ص 308.
89) عاملى، محمدبن حسن، همان، ج 18، ص 319، باب 12 از ابواب مقدمات الحدود، روايات 1-3.
90) ر. ك: نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 41، ص 192.
91) عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، ج 18، ص 382، باب 18 از ابواب حد الزنا، روايت 1.
92) ر.ك: نورى، ميرزا حسين، مستدرك الوسائل، ج 18، ص 44، باب 5 از ابواب حد الزنا، حديث 1، آلالبيت(ع)، چاپ اول، 1407 ق.
93) عاملى، محمدبن حسن، پيشين، ص 384، روايت 7 و 8.
94) حلى، جعفربن حسن، شرايع الاسلام، ج 4، ص 140.
95) ر.ك: نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 41، ص 306.
96) همان.
97) ر. ك: منتسكيو، روحالقوانين، كتاب دوازدهم، فصل 3، ص 337.
98) نجفى، محمدحسن، جواهر الكلام، ج 41، ص 155.
99) نور (24): 2.
100) ر. ك: عاملى، محمد بن حسن، وسائل الشيعه، ج 18، ص 334، باب 22 از از ابواب مقدمات الحدود، روايت 22.
101) هذلى، يحيى بن سعيد، الجامع للشرايع، ص549، دارالاضواء، بيروت، چاپ دوم، 1406ق.
102) عاملى، محمدبن حسن، وسائل الشيعه، ج 18، صص 341- 343، روايات 1-4.
103) همان،روايات 1 و 5.
104) ر.ك: طوسى، محمد بن حسن، النهايه، كتاب الحدود، ص 701 و طرابلسى، ابن براج، المهذب، ج 2، ص 528.
105) ر. ك: جوزى، ابن قيم، الطرق الحكمية في السياسة الشرعية، ص 67، دارالمدنى، جده، 1985 م.
106) ر.ك: نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 41، ص 327.
107) همان.
108) عاملى، محمدبن حسن، وسائل الشيعه، ج 18، ص 370، باب 11 از ابواب حد الزنا، روايت 8.
109) نجفى، محمد حسن، جواهر الكلام، ج 41، ص 360.
برگرفته شده از سایت : موسسه حقوقی هامون