مقدمه
یکی از ارکان تحقق یک دموکراسی پایدار رعایت حق بر مشارکت سیاسی شهروندان بوده و انتخابات نیز ابزار تحقق این مهم است. این حق که خود جزیی از حق مشارکت سیاسی و عمومی بوده و بخشی از فرآیند انتخابات را شامل می گردد به قدری حائز اهمیت است که با فرض عدم وجود آن یا اعمال ناقص آن، نمی توان انتظار تحقق یک انتخابات سالم و در نتیجه یک دموکراسی پایدار را داشت.
گفتار اول) مبانی نظری و فلسفی حق رأی دادن
حق بر رأی دادن خود از اجزاء حق مشارکت در امور سیاسی و عمومی است.این در حالی است که خود این حق از نتایج حق آزادی بیان و اظهارعقیده می باشد.یعنی افراد جامعه حق دارند عقاید واراده خود را بیان نمایند، لذا در راستای اظهار و بیان عقیده و اراده خود، حق دارند در امور سیاسی و عمومی مشارکت نمایند و در این راستا با استفاده از ابزار انتخابات که رأی دادن جزیی از آن است به اعمال حق خود می پردازند. این حق آزادی بیان و عقیده نیز خود نیاز به وجود روحیه تساهل و تسامح و رواداری در جامعه دارد.. یعنی در جامعه ای که رواداری نهادینه گردیده است،آزادی بیان افراد و شهروندان به رسمیت شناخته شده و به آنان اجازهء ابراز و اظهار اراده داده می شود.
حفظ آبرو و حرمت اشخاص از سویی مورد تأکید تمام ادیان الهی به ویژه دین اسلام بوده و از سوی دیگر در فرهنگ و ادبیات سرزمین ما نیز بر آن تأکید فراوانی شده است. در ادبیات پارسی چه در حوزه ی نظم و چه در حوزه ی نثر آثار فراوانی را می توان ملاحظه نمود که بر پاسداری از آبروی اشخاص در اجتماع توصیه شده است. امّا متأسفانه در نظام حقوقی ایران بحث اعاده ی حیثیت از جایگاه محکم و استواری برخوردار نیست.
اصولاً اعاده ی حیثیت یکی از تأسیسات مترقی حقوق جزا بوده و بر اساس آن اشخاصی که متعاقب یک محکومیت قضایی، حقوقی را از دست داده اند، اجازه می یابند دوباره آن حقوق را بازیابند. در همین زمینه باید توجّه داشت که اعاده ی اعتبار امری کاملاً متفاوت از اعاده ی حیثیت است. اعاده ی اعتبار یک موضوع حقوقی و مدنی است. در حالیکه اعاده ی حیثیت از امور کیفری و جزایی است. به عنوان مثال در ماده ی ۵۶۱ قانون تجارت آمده است هر تاجر ورشکسته که کلیه ی دیون خود را بپردازد، اعاده ی اعتبار نموده است. امّا اعاده ی حیثیت متعاقب اموری نظیر افترا، نشر اکاذیب، انتشار هجویه و اشتباه قاضی در صدور حکم محکومیت مطرح می شود. به بیان دیگر هرگاه به طور جدّی شخصیت فردی در میان عموم زیر سئوال برود، آن فرد باید حق اعاده ی حیثیت خویش را داشته باشد.یعنی بتواند از آبرو و حیثیت خود دفاع کرده و آن را باز گرداند.
یک استاد دانشگاه با بیان اینکه با تصویب قانون جرایم رایانهای در سال ۱۳۸۸، دسترسی به برخی سایتها و شبکههای اجتماعی جرم تلقی شد، گفت: ممنوعیت ورود افراد به این نوع سایتها و شبکهها حاکمیت را به آن اهدافی که ترسیم کرده است نمیرساند و با ممنوع کردن اطلاعات یا استفاده از ابزاری برای جلوگیری از ورود به این سامانهها دردی از مشکلات فرهنگی کشور درمان نخواهد شد.
علی نجفیتوانا در گفتوگو با خبرنگار حقوقی خبرگزاری دانشجویان ایران (ایسنا)، در این باره اظهار کرد: در هیچ یک از قوانین موضوع ورود به سایتها یا عضویت در سایتهای مختلف مانند فیسبوک، توییتر و امثال آنها جرم تلقی نمیشود و برای آن مجازاتی پیشبینی نشده است، اما پس از تصویب قانون جرایم رایانهای در سال ۱۳۸۸، قانونگذار دسترسی به برخی سایتها با استفاده از اقداماتی که موجب شکست فیلتر انجام شده توسط نهادهای ذیربط شود را جرم تلقی میکند.
وی با استناد به مواد ۱، ۲۱، ۲۲ و بند پ ماده ۲۵ قانون جرایم رایانهای، ادامه داد: ضوابط موجود در این زمینه مجموعا استفاده از فیلترشکن را به نوعی ورود غیرمجاز با استفاده از شکست حریم تعیین شده توسط مراجع ذیربط، قابل کیفر دانسته است.
نجفیتوانا گفت: در بند پ ماده ۲۵ قانون جرایم رایانهای فروش یا انتشار یا در دسترس قرار دادن گذرواژه یا هر دادهای که امکان دسترسی غیرمجاز به دادهها یا سیستمهای رایانهای متعلق به دیگری را فراهم کند جرم است.
دکتر جلیل مالکی ، وکیل دادگستری
ماده ۱۸۷ قانون برنامه سوم توسعه اجتماعی ، اقتصادی و سیاسی کشور با هدف رفع مشکل اشتغال فارغ التحصیلان حقوق و همچنین به زعم خود باز کردن درهای بسته پذیرش کار آموز در کانونهای وکلای دادگستری و فراگیر کردن حرفه وکالت وضع و مولودی بنام مرکز امور مشاوران حقوقی و کارشناسان قوه قضائیه را تقدیم جامعه حقوقی و غیر حقوقی کشور کرد . صرفنظر از عدم وجود هرگونه مجوزی مبنی بر پذیرش کارآموز وکالت در متن این ماده و تناقض آشکار آئین نامه آن با اصل قانون و قانون اساسی و وجود تناقضات آشکار در اهداف این ماده از جمله عدم ضرورت تاسیس مرکزی به موازات کانون های وکلای دادگستری با وجود ماده ۲ قانون اخذ کیفیت پروانه وکالت دادگستری و آمادگی کانونهای وکلا برای تامین هر تعداد وکیلی که کشور نیاز داشته باشد و نتیجتا امکان حل مشکل همان فارغ التحصیلانی که واضعین ماده در اصطلاح دغدغه بیکاری آنها را داشتند که از همان ابتدا فلسفه وجودی آن را با ایرادات جدی مواجه ساخته بود ، عمر این ماده و مرکز مولود آن بعنوان مرکزی که حق جذب کار آموز وکالت را داشته باشد با اتمام عمر قانون برنامه سوم توسعه پایان یافت و از آن تاریخ به بعد هرگونه فعالیت این مرکز در جذب و پذیرش کارآموز وکالت و کارشناس رسمی دادگسترس غیر قانونی گردید .به نحوی که قانونگذار در قانون برنامه چهارم هیچ اشاره ای به آن نکرده ، ردیف بودجه ای برای آن در نظر نگرفته و حتی تلاش های گردانندگان اولیه آن را که امروزه به عینه پشیمانی در نگاه آنها هویداست مبنی بر دائمی کردن مرکز را نا کام گذاشت تا بدینوسبله مهر ابطال دائمی بر پیشانی این مرکز برای همیشه حک شود.
در دنیای امروز؛ پزشکی دانشی است کاربردی با هدف حفظ و ارتقاء تندرستی و درمان بیماریها و آسیبها . قدمت این علم را میتوان از سالهای پیش از باستان که بشر همواره می کوشیده است تا با بکارگیری ابزار و علوم و بعضا عقاید مذهبی گوناگون به کشف راههای جدید و موثر برای درمان بیماری ها و آسیبها بیابد دانست. در پی ادامه این روند که به مدرنیزه شدن دانش پزشکی در دنیای امروز منجر شده و ابداع شیوه های نوین و مختلف درمان از سویی درمان بیماریهای مختلف را تسهیل بخشیده اما از دیگر سوی صاحبان این حرفه را با چالشهایی روبرو ساخته که منجر به ایجاد حساسیت یا بهتر بگوئیم مسئولیت بیش از پیش در بخش درمان شده است.چنانچه بروز قصور و خطاهای پزشکی و ایجاد عوارض نامطلوب ناشی از درمان سالانه بخش قابل توجهی از دعاوی مطروحه در محاکم قضایی را به خود اختصاص میدهد .
اینجاست که بحث مسئولیت مدنی پزشکان مطرح می شود.موضوعی که نخستین باردرکشور ما با تصویب قانون راجع به جرائم پزشکی در ۱۲۹۰شمسی حاکمیت قانون برسر فعالیتهای پزشکی سایه افکند و هرگونه خطا و قصور در انجام وظایف حرفه پزشکی را قابل تعقیب و رسیدگی اعلام کرد. چنانکه زیربنای تصویب برخی از مواد قانون تشکیل سازمان نظام پزشکی قرار گرفت. بطوریکه درماده ۳ قانون مزبور قانونگذار همواره بیان می دارد:”شاغلان حرفه های پزشکی و حرف وابسته بایستی طبق موازین علمی،شرعی،قانونی و نظامات دولتی ،صنفی و حرفه ای انجام وظیفه کرده و از هرگونه سهل انگاری در انجام وظایف قانونی بپرهیزند.”
برگرفته از روزنامه ی قانون
یکی از عمده مسائل مطروحه در رسانه ها و ادبیات سیاسی-حقوقی ایران از نیمه ی دوّم دهه ی هفتاد تا کنون، بحث حقوق شهروندی است. در همین راستا سئوالاتی را از جناب آقای علی حامد توسّلی حقوق دان و وکیل پایه ی یک دادگستری و عضو سابق هیئت مدیره ی کانون وکلای دادگستری مرکز طرح نموده ایم که بخشی از آن در ذیل می آید.
سئوال اوّل: بسیاری از حقوق دانان عدم اجرای حقوق شهروندی در جامعه را فقدان ضمانت اجرای لازم در این خصوص می دانند. امّا این در حالیست که بسیاری از افراد جامعه اساساً از حقوق خود آگاه نیستند. آیا اطلاع مردم از حقوق شهروندی خود گامی مهم در راستای تحقق و اجرایی شدن این گونه قوانین نیست؟
قطعاً در هر کشوری آگاهی یا عدم آگاهی مردم از حقوق خویش می تواند در شیوه ی رفتار مسئولین آن کشور تاثیر مستقیم و بسزایی داشته باشد. اصولاً در جوامع توسعه یافته، مسئولین و سیاستمداران در مواجهه با مردم بسیار محتاط عمل می نمایند. زیرا به این موضوع واقف اند که مردم از حقوق خود آگاهی کامل داشته و در برابر نقض حقوقشان واکنش نشان خواهند داد و علاوه بر این در جوامع توسعه یافته، ما با پدیده ی رسانه های نسبتاً آزاد مواجه هستیم و این رسانه ها در حفظ و حراست از حقوق مردم و یا در مواقع لزوم در انعکاس موارد نقض حقوق افراد نقش اساسی و مهمی ایفا می نمایند.
شاید بتوان مهم ترین دستاورد دولت جدید را ترویج مجدّد گفتمان حقوق شهروندی پس از وقفه ای هشت ساله دانست. دست کم در چند ماه اخیر عبارت حقوق شهروندی مجدداً وارد ادبیات سیاسی حقوقی کشور گشته که خود فی نفسه امر مبارکیست. ضمناً در همین راستا تلاش هایی در جهت تدوین یک منشور یا سند جامع حقوق شهروندی صورت گرفته که تا حدودی نیز به نتیجه رسیده است.
در منشور فوق الذکر نکاتی وجود دارد که به مراتب کامل تر و جامع تر از فصل سوّم قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران است که تحت عنوان فصل حقوق ملّت نام گذاری شده بود. اگر چه هم چنان فقدان ضمانت اجراهای کافی و قدرتمند از عمده دغدغه های حقوق دانان و فعالین اجتماعی است، امّا آنچه در تمام این سال ها سهواً یا عمداً مورد غفلت قرار گرفته، بحث آموزش همگانی حقوق شهروندی می باشد.
انتشار جزئیات نتایج سرشماری سال ۱۳۹۰ به روشنی نشان گر تحولات پر شتاب جامعه ی ایران است. بسیاری از شاخص های این سرشماری نسبت به سرشماری سال ۱۳۸۵ تغییرات قابل تامّلی را نشان می دهند. شاخص هایی نظیر رشد سالانه ی جمعیت، بعد خانوار، نسبت جمعیت شهری به روستایی، میزان با سوادی، تعداد کاربران اینترنت و متوسط سن ازدواج.
با توجه به آمار منتشر شده، میانگین سن ازدواج در مردان بیش از ۲۶ سال و در زنان ایرانی بیش از ۲۳ سال می باشد. حال باید دید این واقعیت موجود در جامعه ی امروز ایران با ماده ی ۱۰۴۱ قانون مدنی در خصوص حداقل سن قانونی برای ازدواج افراد هم خوانی دارد؟!
جلد دوّم قانون مدنی ایران که ماده ی ۱۰۴۱ نیز بخشی از آن است، مصوب سال ۱۳۱۳ می باشد. این ماده جزو معدود مواد قانون مدنی است که بارها از سوی قانون گذاران مورد تغییر قرار گرفته است. در سال ۱۳۱۳ قانون گذار حداقل سن ازدواج برای دختران را ۱۵ سال تمام شمسی و برای پسران ۱۸ سال تمام شمسی در نظر گرفته بود. امّا در همان قانون با در نظر گرفتن شرایط اجتماعی آن زمان ایران، تدابیری اندیشیده شده بود که در شرایط استثنایی، دختران ۱۳ ساله و پسران ۱۵ ساله نیز قادر به ازدواج باشند.
تعداد صفحات : 23